1-6-2. تعریف نظری و عملیاتی تعهد سازمانی
مهمترین تعریف تعهد از طرف آلن و می یر(1990)، می باشد که تعهد سازمانی را یک حالت روانی و بیانگر نوعی تمایل، نیاز و الزام جهت ارائه اشتغال در یک سازمان می دانند. در تعریف عملیاتی تعهد سازمانی، منظور اندازه گیری تعهد سازمانی دبیران ورزش با بهره گرفتن از پرسشنامه 13 سؤالی پورتر و همکاران(1974)، و نمره کسب شده فرد در هر پرسشنامه بود.
1-6-3. تعریف نظری و عملیاتی عملکرد شغلی
عملکرد شغلی، درجه ای از انجام وظایف محوله به فرد در شغل تعریف می شود(طاهیر سلیمان، 2006).
در این پژوهش، تعریف عملیاتی عملکرد شغلی عبارت است از نمره ای که افراد جامعه از پرسشنامه 15 سؤالی پاترسون(1990) به دست آوردند.
فصل دوم
ادبیات و پیشینه پژوهش
در این بخش، به ادبیات مربوط به هوش هیجانی، مراحل آموزش هوش هیجانی، تعهد سازمانی و عملکرد شغلی می پردازیم. در ادامه، به پژوهش های داخلی و خارجی در ارتباط با هوش هیجانی، تعهد سازمانی و عملکرد شغلی و نتایج آنها پرداخته می شود.
2-1. هوش هیجانی
هوش از جذاب ترین نیروهای روانی است که جلوه های آن در موجودات مختلف به مقادیر متفاوت قابل مشاهده و رؤیت است. هرچه موجودات از تکامل بیشتری بهره مند باشند به همان نسبت از پیچیدگی بیشتری برخوردار هستند و از نظر هوشی نیز پیشرفته تر خواهند بود. برای صدها سال، عقیده غالب بر این بود که آدمی موجودی خردگرا است که آزادانه اهداف خود را انتخاب و درباره راه و رسم و کنش خود تصمیم می گیرد. بنابراین، تصور بر این بود که آن چه را باید انجام دهد، مشخص ساخته و مفهومی با عنوان انگیزش و هیجان ضرورت نداشت(سبحانی نژاد و یوزباشی، 1387). چارلز داروین1، موضوع هوش هیجانی را برای اولین بار در سال 1837 مطرح و در سال 1872 اولین اثر خود را در این زمینه منتشر کرد. داروین مدعی بود که ابراز عواطف در رفتار سازگارانه افراد نقش اساسی ایفا می کند. فلسفه هیوم2 و تحقیقات داروین در زمینه هیجان، تفکری را به چالش کشید که عقل(خرد و منطق)، را برتر از هیجان می دانست و جایگاه هیجان را نیز در معادلات رفتار ذهنی باز کرد(نوری امام زاده ای و نصیری، 1383). ریشه دیگری از اصطلاح هوش هیجانی را می توان در نظریه هوش اجتمایی ثوراندیک3 یافت که آن را به عنوان توانایی درک دیگران و رفتار عاقلانه در رفتار انسانی تعریف کرده است. ثوراندیک برای اولین بار اصطلاح
هوش جمعی یا اجتمایی را در تبیین رفتار و کردار انسان به کار گرفت. هنگامی که فیزیولوژیست ها در
1.Charls Darween
13
خصوص هوش تحقیقاتی انجام دادند، متوجه جنبه هایی غیر از هوش شناختی و تأثیر آن بر عملکرد و رفتار شدند(وونگ و کنیس1، 2002).
2-1-1. مفهوم هوش هیجانی
در مفاهیم سنتی مربوط به هوش از هوش به عنوان هوش شناختی(هوش عمومی) یاد می شود. تعریف هوش عمومی عبارت از توانایی فهمیدن، آموختن، به خاطر سپردن، حل مساله و استفاده از آموخته ها می باشد(کاپلان و سادوک2، 1991). بنا به مفاهیم جدید، تنها توانایی های ذهنی و عقلی نیستند که رفتارها و حرکات بالقوه ای فرد را در زندگی شکل می دهند. موفقیت و کسب مهارت به چندین نوع هوش و کنترل هیجان ها بستگی دارد(آقایار و شریفی درآمدی، 1385). هوش شناختی و هوش هیجانی دو نوع متفاوت هوش هستند که برای زندگی روانی فرد با هم در تعامل می باشند. هوش هیجانی و هوش شناختی، توانمندی های متفاوتی نیستند اما مجزا از یکدیگر عمل می کنند(لینا3 و همکاران، 1998). دانیل گلمن، اولین کسی است که مفهوم هوش هیجانی را وارد عرصه مفاهیم سازمانی نمود. گلمن هوش هیجانی را استعداد، مهارت و یا قابلیتی تعریف نموده است که تمامی توانایی ها را به وسیله تسهیل یا مداخله در تأثیر خود قرار می دهد(سبحانی نژاد و یوزباشی، 1387).
2-1-2. تعریف هوش هیجانی
صاحبنظران در طی تاریخ تکوین مفهوم هوش هیجانی، تعریف های مختلفی از آن ارائه نموده اند. می یر و سالووی(1990)، هوش هیجانی را توانایی فرد برای کنترل هیجان های خود و دیگران، تمایز میان اثرهای
14
مثبت و منفی هیجان ها و استفاده از اطلاعات هیجانی برای راهنمایی فرایند تفکر و اقدام های خود تعریف کرده اند(سبحانی نژاد و یوزباشی، 1387). نلی1(1991)، هوش هیجانی را توانایی های غیر شناختی و شایستگی های روانی تعریف می کند که توانایی فرد را در رویارویی با مسائل و فشارهای محیطی، زیر تأثیر قرار می دهد. مارتینز2(1997)، هوش عاطفی را آرایه ای از مهارت ها، توانایی ها و شایستگی های غیر شناختی تعریف نموده است که بر توانایی فرد برای مقابله با تقاضاها و فشارهای محیطی تأثیر گذار است. هوش عاطفی نوعی پردازش اطلاعات عاطفی است که شامل؛ ارزشیابی صحیح احساس های خود و دیگران و بیان مناسب و تنظیم سازگارانه احساس ها است به نحوی که به بهبود جریان زندگی منجر شود. در واقع هوش عاطفی بر مدیریت احساس های خود و دیگران تأکید دارد. طبق نظر مک گاروی3(1997)، هوش هیجانی مشتمل بر توانایی پیگیری و با انگیزه بودن، توانایی کنترل هیجان ها، توانایی کنترل نکته ها، توانایی همدلی و عطوفت کردن است. تعریف هوش هیجانی از نظر گلمن، ظرفیت یا توانایی سازماندهی احساس های خود و دیگران برای برانگیختن خود و استفاده از آنها در روابط با دیگران می باشد. به اعتقاد وایزینگر4(1998)، هوش هیجانی، توانایی نظارت بر هیجان ها و احساس های خود و دیگران، توانایی تشخیص و تفکیک احساس های خود و دیگران و استفاده از دانش هیجانی در جهت هدایت تفکر و ارتباط های خود و دیگران است. بعدها وی اظهار می دارد که هوش هیجانی، هوش به کارگیری هیجان و احساس در جهت هدایت رفتار، افکار، ارتباط مؤثر با همکارها، سرپرست ها، مشتریان، چگونگی استفاده از زمان و انجام دادن کار برای ارتقاء نتایج می باشد(وایزینگر، 2000). بار-آن(2005)، در تعریف دیگری معتقد است که هوش هیجانی سلسله ای از توانایی های غیر شناختی، قابلیت ها و مهارت ها است که بر
15
توانایی افراد اثر می گذارد، به گونه ای که آنان را قادر می سازد بر فشارهای محیطی غلبه کنند. بر اساس همه تعریف های یاد شده، می توان هوش هیجانی را توانایی تشخیص، فهم، تمییز، اولویت بندی، کنترل و مدیریت هیجان ها در تعامل های فردی، گروهی و سازمانی به منظور کمک به یکدیگر و نیل به هدف های فردی، گروهی و سازمانی تعریف نمود(سبحانی نژاد و یوزباشی، 1387).
2-1-3. نظریه های هوش هیجانی
2-1-3-1. دیدگاه گاردنر1:
گاردنر استاد روانشناسی دانشگاه هاروارد هوش را مشتمل بر ابعاد گوناگون زبانی، موسیقیایی، منظقی، ریاضی، جسمی، میان فردی و درون فردی می داند. او وجوه شناختی مختلف را با عناصری از هوش غیر شناختی یا به گفته ی خودش «شخصی» ترکیب کرده است. بُعد غیر شناختی(شخصی) مورد نظر گاردنر مشتمل بر دو مؤلفه کلی استعدادهای درون فردی و مهارت های میان فردی است(نمودار2-1). هوش درون فردی مبین آگاهی فرد از هیجان ها و احساس های خویش، ابراز باورها و احساس های شخصی و احترام
به خویشتن، تشخیص استعدادهای ذاتی، استقلال عمل در انجام کارهای مورد نظر و در مجموع میزان کنترل شخص بر هیجان ها و احساس های خود هدایتی است. هوش میان فردی با توانایی درک و فهم دیگران و عوامل برانگیزاننده ی انسان و چگونگی فعالیت آنها ارتباط دارد.
16
هوش |
هوش شناختی |
جسمانی |
ریاضی |
زبانی |
منطقی |
این مطلب را هم بخوانید :
موسیقیایی |
میان فردی |
درون فردی |
هوش غیرشناختی |
نمودار2-1. ابعاد هوش از نظر گاردنر
به نظر گاردنر، فروشنده ها، سیاستمدارها، معلم ها، متخصص های بالینی و رهبرهای مذهبی موفق، احتمالاً از هوش میان فردی بالایی برخوردارند. گاردنر در سال 1983 در کتاب «چارچوب های ذهن» اعلام کرد که ما تنها هوش شناختی نداریم و داشتن هوش شناختی برای موفقیت در زندگی کافی نیست. وی از پیوستار هوش و انواع آن نام برد و معتقد بود که تنها دو نوع هوش یعنی هوش کلامی و هوش ریاضی به تحصیل مربوط است و توانایی های دیگری نیز وجود دارند. توانایی هایی مانند تشخیص مهارتی که در هنرمندها و معمارها دیده می شود، نبوغ بدنی که موجب چابکی و سیمای جالب فردی است، هوش درون فردی که در واقع نوعی فعالیت شناخت هیجان های فردی می باشد و نیز هوش میان فردی که توانایی فرد در ارتباط با
دیگران با توجه به خلق و خو، انگیزه ها و خواسته های آنها می باشد(سبحانی نژاد و یوزباشی، 1387). گاردنر معتقد است افرادی با بهره هوشی 160 وجود دارند که برای کسانی با بهره هوشی 100 کار می کنند. زیرا، اولی هوش میان فردی کم و دیگری هوش میان فردی بالایی دارد. وی می افزاید فردی که هوش میان
17
فردی اندک دارد در ازدواج، انتخاب نادرست می کند و شغل مناسبی را نیز بر نمی گزیند. زیرا، تنها با توجه به هوش شناختی این انتخاب ها را انجام داده و توجه نکرده است که هیجان وی با این ازدواج و کار تناسب دارد یا خیر؟ طرفدارهای هوش شناختی، مغز انسان را مانند کامپیوتر فرض کرده و نمی دانند که مغز در هر لحظه درگیر با مواد شیمیایی متغیری به نام انتقال دهنده ی عصبی است که می تواند زاییده ی هیجان ها بوده و جهت و هدف تصمیم ها را عوض نماید. گاردنر، هوش درون فردی را هوش فراشناختی نامیده است. بیشتر آگاهی فرد شامل؛ افت و خیزهای روانی وی بوده و به اندازه ی شناخت اهمیت دارد(سبحانی نژاد و یوزباشی، 1387).
2-1-3-2. دیدگاه کوپر1:
کوپر مدل هوش هیجانی را به شکل چهارگانه ارائه کرده است که شامل؛ سواد هیجانی، عمق و ژرفای هیجانی، تناسب با صلاحیت هیجانی و معجزه هیجانی(قدرت کیمیاگری هیجانی) می باشد. در مدل کوپر هوش هیجانی از حیطه تجزیه و تحلیل روانشناسی به حیطه شناخت، استدلال و کاربرد مستقیم وارد شده و چهار اصل هوش هیجانی عبارت است از:
1- زمینه هیجانی: از طریق صداقت هیجانی، انرژی، آگاهی، واکنش، مسئولیت و ایجاد رابطه، جایگاهی برای اعتماد و تأثیر فردی به وجود می آید.
2- صلاحیت هیجانی: قابلیت، اعتماد و انعطاف پذیری را در فرد به وجود می آورد و موجب افزایش حداکثر طیف ظرفیت، اعتماد و کنترل مشاجرات و کاهش نارضایتی می شود.
3- ژرفای هیجانی: فرد برای تنظیم کار و زندگی با هدف و قابلیت منحصر به فردی آشنا می شود و در راه
18
بازگشت با صداقت، تعهد و مسئولیت همراه خواهد شد که موجب اثرپذیری فرد می شود.
4- معجزه هیجانی: استعدادهای خلاق فرد پرورش می یابد تا با آمادگی بیشتری از فرصت ها بهره مند شود، تلاش بیشتری نماید و بتواند بر مشکل های رفتاری چیره شود(سبحانی نژاد و یوزباشی، 1387) (نمودار2-2).
نمودار2-2. مدل چهارگانه هوش هیجانی کوپر